روزگاری در زدن هم اصولی داشت ، کوبه زنانه داشتیم و مردانه! و وقتی در زده میشد صاحب خانه میدانست آنکه پشت در است زن است یا مرد و بر آن مبنا به استقبال او میرفت،زندگی ها در عین سادگی در و پیکر و اصول داشتمردها کفشهای پاشنه تخم مرغی میپوشیدند تا از صدای آن از فاصله دور در کوچه پس کوچه های تو در تو خانمها بفهمند نامحرمی در حال عبور است.منزلها بیرونی و اندرونی داشت و از ورود مهمان تا خروجش طوری منزل ساخته شده بود که متعلقات به تکلف نیفتند.آن روزگاران امنیت ناموسی چندین برابر این زمان بود،نه سیستم امنیتی در منازل بود و نه شبکه های مجازی برای پاییدن همدیگر.اطمینان و شرافت و وفاداری و نگه داشتن زندگی با چنگ و دندان و آبروداری زوجین اصل زندگی بود.من هرگز بخاطر ندارم کسی مهریه ای اجرا بگذارد و دادسراها این همه پرونده طلاق و درخواست طلاق و فرزندان طلاق.نه ال سی دی بود نه اسپیلت و لباسشویی،صابون مراغه ای بود و دستان یخ زده مادر در زمستان که با گریسیلین ترکهایش را مداوا میکرد.و پدری که سر شب دم غروب خونه بود و خیز برمیداشت زیر کرسی و مادر کاسه اناردون کرده روی کرسی میگذاشت و نصف بدنمان زیر کرسی و سر و کله کز کرده در بیرون آن،با لباسهای ضخیم.پاییزی پر باران و زمستانی پر از برف داشتیمیادش بخیر همه چکمه داشتیم و تا لبه چکمه برف می آمد،هم زمین برکت داشت هم آسمان.سفره مان برنج بخودش کم میدید،اما صفا و سادگی داشت...و پنج ریالی پدر در صبحگاه مدرسه میشد نصف نان بربری با پنیر.آن روزها پشت این دربهای کوبه دار با هم حرف میزدند خیلی گرم و صمیمی.تابستان ها چقدر روی تخت های چوبی ستاره شمردیم و لذت آسمان بی غبار را بردیم.چه حرمتی داشت پدر و مادر.و پولها و مالها چه برکتی.چقدر دور هم حرف برای گفتن بهداشت و خانواده...
ادامه مطلبما را در سایت بهداشت و خانواده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : behdasht2000o بازدید : 117 تاريخ : جمعه 6 خرداد 1401 ساعت: 6:50